نگاهی تازه به اسکیزوفرنی
نگاهی تازه به اسکیزوفرنی (A New Look at Schizophrenia)
محققان دریافتهاند که این اختلال بهطور شگفتانگیزی پیچیده است — چیزی که ممکن است راههای تازهای برای درمان ارائه دهد.
نوشته: دیانا کوان | تصویرسازی: گالن دارا
خلاصه
اسکیزوفرنی، یکی از پیچیدهترین اختلالات روانی، سالهاست که ذهن پزشکان و محققان را به خود مشغول کرده است. مطالعه جدید نشان میدهد که دلایل این بیماری فراتر از اختلال در دوپامین هستند و ممکن است شامل سایر پیامرسانهای عصبی و حتی سیستم ایمنی بدن باشد. داروی تازهای که هدف آن تنها دوپامین نیست، نوید بهبود علائم روانپریشی و عملکرد شناختی را میدهد و این میتواند چشمانداز درمانهای شخصیسازیشده را برای افراد مبتلا به اسکیزوفرنی باز کند. تحقیقات همچنین نشان میدهند که این بیماری در هر فرد به شکل متفاوتی ظاهر میشود و تمرکز بر بیولوژی شخصی میتواند راه را برای درمانهای هدفمند هموار کند.
.webp)
شارلین سانکل ۱۹ ساله بود که شروع به شنیدن صداها و پر شدن ذهنش با افکار عجیب کرد. او احساس میکرد که مردم میخواهند ذهنش را نفوذ کنند، او را مسموم کنند یا او را به پلیس معرفی کنند. سانکل دیگر تماس چشمی برقرار نمیکرد، چون باور داشت این کار اجازه میدهد دیگران افکارش را بدزدند. پیشتر اجتماعی و برونگرا بود، اما به تدریج از دوستان و خانواده کناره گرفت و نگران بود که آنها علیه او توطئه کنند. هنگام رفتن به سرکار، مردانی با کلاههای نقابدار را از گوشه چشمش میدید. با پیشرفت بیماری، توانایی درک صحبتهای دیگران را از دست داد و هنگام صحبت کردن، کلمات درست از دهانش خارج نمیشد. تقریباً یک سال پس از شروع علائم، به او تشخیص اسکیزوفرنی داده شد.
توهمات، هذیانها و اختلالات تفکر بهطور کلی تحت عنوان روانپریشی شناخته میشوند. این علائم «مثبت» از شناختهشدهترین جنبههای اسکیزوفرنی هستند. برای حدود دو سوم بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی — اختلالی که تقریباً ۲۳ میلیون نفر در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار میدهد — داروهای ضد روانپریشی سنتی اغلب در درمان روانپریشی بسیار مؤثر هستند. اما این داروها معمولاً با عوارض جانبی مشکلساز همراهند و کمک کمی به علائم منفی اسکیزوفرنی، مانند بیاحساسی عاطفی و کنارهگیری اجتماعی، یا مشکلات شناختی مانند اختلال در تفکر و حافظه میکنند.
تا مدتی پیش، تمام داروهای ضد روانپریشی بهطور اساساً یکسان عمل میکردند و فعالیت دوپامین، پیامرسان شیمیایی مغز که در انگیزش، یادگیری، شکلگیری عادت و سایر فرآیندها نقش دارد، را مسدود میکردند. موفقیت درمان روانپریشی با مسدودکنندههای دوپامین باعث شد بسیاری از پزشکان فکر کنند که اسکیزوفرنی را میفهمند و علت آن تنها عدم تعادل دوپامین است. اگر داروی ضد روانپریشی خاصی در یک بیمار مؤثر نبود، پزشکان تصور میکردند کافی است دوز را افزایش دهند یا داروی دیگری که دوپامین را هدف قرار میدهد امتحان کنند.
اما ورود داروی جدید «کارکست» (KarXT) در سپتامبر گذشته نشان داد که اسکیزوفرنی پیچیدهتر از آن است که بسیاری تصور میکردند. کارکست اولین داروی ضد روانپریشی است که مولکولی غیر از دوپامین را هدف قرار میدهد. دوپامین ممکن است در برخی افراد جنبهای کلیدی از اختلال باشد، اما تنها یکی از چندین انتقالدهنده عصبی دخیل در بیماری است. این پیچیدگی میتواند راههای تازهای برای درمان فراهم کند.
به گفته توماس کبیر، پژوهشگر ارشد دانشگاه آکسفورد که تجربه زندگی با روانپریشی را دارد، پتانسیل کارکست برای کاهش علائم روانپریشی و بهبود تفکر بسیار هیجانانگیز است. او میگوید: «مردم معمولاً سالها دچار هذیان و توهم نمیشوند، بلکه مشکلات شناختی است که واقعاً زندگی روزمرهشان را تحت تأثیر قرار میدهد. »
شواهد رو به رشدی نشان میدهند که اسکیزوفرنی که میتواند تغییراتی نه تنها در مغز بلکه در بدن، به ویژه در سیستم ایمنی ایجاد کند، در هر فرد به شکل متفاوتی ظاهر میشود. رُمینا میزراهی، استاد روانپزشکی دانشگاه مکگیل، میگوید: «اسکیزوفرنی وجود ندارد. اسکیزوفرنیها وجود دارند.» او میافزاید که پزشکان اکنون نیاز دارند افراد را بر اساس بیولوژی بنیادی بیماریشان دستهبندی کنند تا درمانها بهتر متناسب با نیازهایشان باشد.
دانشمندان بیش از یک قرن است که در تلاش برای درک زیرساختهای عصبی-بیولوژیکی اسکیزوفرنی هستند. امیل کراپلین، روانپزشک آلمانی، در سال ۱۸۹۳ یکی از نخستین توصیفات رسمی اسکیزوفرنی را ارائه داد و آن را «دمانس پیشرس» نامید، زیرا این اختلال معمولاً در نوجوانان یا بزرگسالان جوان ظاهر میشود و او بر این باور بود که اسکیزوفرنی یک بیماری نورودژنراتیو است، مشابه بیماریهایی که اغلب سالمندان را تحت تأثیر قرار میدهند.
در مقابل، یوجن بلولر، روانپزشک سوئیسی، پس از ساعتها مشاهده بیماران در بیمارستان روانپزشکی راینائو در زوریخ و ثبت دقیق رفتارهایشان، معتقد بود که این اختلال همیشه شامل تحلیل تدریجی یا شروع صرفاً در نوجوانی نیست. او در سال ۱۹۰۸ اصطلاح «اسکیزوفرنی» به معنای «ذهن شکافته» را ابداع کرد تا تکهتکه شدن عملکردهای ذهنی را که مرکز این اختلال میدانست، توصیف کند. بلولر همچنین اشاره به «گروه اسکیزوفرنیها» داشت و آن را مجموعهای از اختلالات با شدتها، طیف علائم و نتایج متغیر دانست و پایههای بیولوژیکی و روانشناختی برای آن فرض کرد.
تمایل اسکیزوفرنی به خانوادگی بودن بهطور گسترده ثبت شده است — این اختلال حدود ۸۰ درصد ارثی است. اما شناسایی ژنهای مشخص دشوار بوده و پژوهشگران گمان میکنند صدها ژن ممکن است دخیل باشند. مطالعات متعدد همچنین به اهمیت محیط اشاره دارند: تجربههای منفی دوران کودکی، مواجهه با عفونتها در رحم، رشد در شهرها و مصرف سنگین کانابیس همگی خطر ابتلا را افزایش میدهند.
با ظهور داروهای ضد روانپریشی، تصویر پیچیده بهطور ظاهری ساده شد. در دهه ۱۹۵۰ دو روانپزشک فرانسوی تصادفاً کشف کردند که کلرپرومازین، ترکیبی که بهعنوان بیهوشکننده برای جراحی طراحی شده بود، میتواند به توهمات و هذیانها کمک کند. این دارو و سایر داروهای ضد روانپریشی پس از آن، پایاندهنده دوره درمانهای خطرناک و ابتدایی مانند لوبوتومیها بود.
بعداً مشخص شد که این داروها گیرندههای دوپامین را مسدود میکنند، بازدارندههایی که اجازه ورود تنها برخی مولکولها، مانند دوپامین، به سلول را میدهند. این یافتهها همراه با مشاهدات اینکه دوز بالای آمفتامینها میتواند روانپریشی کوتاهمدت در افراد سالم ایجاد کند، مسیر فرضیه دوپامین در اسکیزوفرنی را هموار کرد، که میگوید علائم اسکیزوفرنی ناشی از افزایش بیش از حد دوپامین در مغز است.
اگرچه مسدودکنندههای دوپامین در درمان روانپریشی مؤثرند، اما همه مشکلات اسکیزوفرنی را حل نمیکنند. آنها با عوارضی همچون لرزش مشابه بیماری پارکینسون، خوابآلودگی و افزایش وزن قابل توجه همراه هستند که میتواند خطر دیابت و بیماریهای قلبی را افزایش دهد. در واقع، بیماریهای قلبی یکی از شایعترین علل مرگ در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی با سابقه طولانی مصرف این داروهاست.
سانکل طی سالها بستریهای متعدد داشت و داروهای مختلفی مصرف کرد که عوارض جانبی شدیدی از جمله بیقراری شدید، لرزش و خوابآلودگی داشتند. یکی از داروها باعث گرفتگی شدیدی شد که توان حرکت یا صحبت کردن را از او گرفت. اگرچه به او برچسب «مقاوم به درمان» زده شد، اما در نهایت کلوزاپین، داروی ضد روانپریشی مسدودکننده دوپامین، به کمکش آمد. با وجود عوارض جانبی، این دارو کیفیت زندگی او را بهطور قابل توجهی بهبود داد.
اما در حدود ۶۰ درصد افراد با اسکیزوفرنی مقاوم به درمان، کلوزاپین هم ممکن است مؤثر نباشد.
از دههها پیش، تنها داروهای ضد روانپریشی موجود مسدودکنندههای دوپامین بودند. از دهه ۱۹۹۰ به بعد، پژوهشگران از روشهایی مانند توموگرافی گسیل پوزیترون (PET) استفاده کردند که فعالیت مولکولهای خاص در مغز زنده را نشان میدهد. این تحقیقات نشان داد که داستان پیچیدهتر است.
عصبشناسان با استفاده از PET و روشهای دیگر تغییرات نوروشیمیایی مغز مرتبط با اسکیزوفرنی را شناسایی کردند. فعالیت دوپامین در بخشی از استریاتوم، ساختاری عمیق در مغز که در ایجاد پیوندهای ذهنی بین رخدادها نقش دارد، افزایش یافته بود. این ناهنجاری میتواند احتمال ایجاد ارتباطات نادرست یا برداشتهای اشتباه در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی را افزایش دهد.
همچنین سطوح دوپامین در قشر پیشپیشانی کاهش یافته بود و عملکردهای اجرایی مانند حل مسئله و تنظیم هیجان که در افراد مبتلا به اختلال ممکن است مختل شود، تحت تأثیر قرار میگیرد.
تحقیقات ۲۰۱۲ توسط الیور هاوز و تیمش نشان داد افرادی که به داروهای ضد روانپریشی سنتی پاسخ نمیدهند، الگوهای فعالیت دوپامین متفاوتی در مغز دارند. این تحقیقات ثابت کرد که دوپامین تنها انتقالدهنده عصبی دخیل در اسکیزوفرنی نیست و سایر مولکولها مانند گلوتامات نیز نقش دارند.
داروی جدید اسکیزوفرنی، کارکست، گیرندههای موسکارینی در مغز را فعال میکند. در آزمایشهای بالینی، دارو در درمان روانپریشی مؤثر بود و به نظر میرسید عملکرد شناختی را بهبود دهد، بدون آنکه عوارضی که مصرف طولانیمدت داروهای ضد روانپریشی سنتی را دشوار میکند، ایجاد کند.
با این حال، هنوز دقیقاً مشخص نیست کارکست چگونه علائم اسکیزوفرنی را کاهش میدهد، و فهم این مکانیسم میتواند نقطه عطفی در درک بیماری باشد.
در مورد دیگر، برخی افراد، مانند آوریل بُرل، اسکیزوفرنی را تجربه کردند که در واقع ناشی از بیماری خودایمنی مغز بود. او پس از درمان فشرده سرکوب سیستم ایمنی، بهبود قابل توجهی یافت و زندگی جدیدی آغاز کرد. این نمونهها نشان میدهند که در برخی بیماران، آنچه به نام اسکیزوفرنی تشخیص داده میشود، میتواند ناشی از آسیب سیستم ایمنی یا سایر مکانیسمهای بیولوژیکی باشد.
پژوهشهای اخیر نشان میدهند که درک پیچیدگی اسکیزوفرنی نیازمند بررسی انتقالدهندههای عصبی، ژنها، محیط، و نقش سیستم ایمنی است. همچنین درمانهای شناختی-رفتاری و رژیمهای غذایی خاص میتوانند به بهبود برخی علائم کمک کنند.
رویکرد آینده، شبیه به درمانهای شخصیسازیشده در سرطان، ارائه درمانهای دقیق و هدفمند بر اساس بیولوژی فرد است. متخصصان امیدوارند روزی بتوانند بر اساس ویژگیهای بیولوژیکی بیمار، درمان متناسب و اثربخشی را ارائه دهند.